گفتی بمان

می خواستم... اما نمی شد

گفتی بخند

بغز گلویم وا نمی شد

گفتم که می ترسم من از سحر نگاهت

گفتی نترس ای خوب من... اما نمی شد

می خواستم ناگفته هایم را بگویم

یا بغز می آمد سراغم... یا نمی شد.

گفتی که تا فردا خدا حافظ ولی آه...

آن شب نمی دانم چرا فردا نمی شد..