تا تو رفتی

 

تا تو رفتی این دل من بی تو تنها مانده است

 

آتشی زین کاروان رفته بر جا مانده است

 

روزها بگذشت و من در شوق دیدارم هنوز

 

منتظر چشمم به بازیهای فردا مانده است

 

طاقت بار فراقت بیش از اینم مشکل است

 

همتی کاین رهرو کوی وفا وا مانده است

 

روز و شبها با خیالت گفتگوها کرده ام

 

زنده مجنون با امید عشق لیلا مانده است

 

شوق دیدار تو بر این دل تسلی میدهد

 

زین سبب در این مصیبتها شکیبا مانده است

 

در میان بحر غمها زورق قلبم شکست

 

قایق بشکسته سرگردان به دریا مانده است

 

سهم من از گردش دور زمان شادی نبود

 

بار سنگینی ز ناکامی و غمها مانده است

 

کاش بودی و میدیدی چه دردی میکشم

 

ای طبیب من ؛ مریضت بی مداوا مانده است

 

 

نظرات 3 + ارسال نظر
عسل جمعه 10 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 05:08 ب.ظ http://www.asasasas.com

مرسی واسه این وبلاگ خوشگلت ... یعن واقعا مرسی ها ... تازه نامرد من گفتم زنگ بزن چرا نزدی؟؟؟؟

محسن جمعه 10 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 05:09 ب.ظ

ای طبیب من مریضت بی مداوا مانده است لطفا اجازه بده از مطالب داخل وبلاگت کپی کنم ... خسته نباشی ...

شاعر آیینه ها جمعه 10 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 05:10 ب.ظ

شعر قشنگی بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد