دلتنگی

واسه منی که دلتنگم از زندگی دلگیرم
بهتره سفر کردن وگرنه اینجا میمیرم

در گذر از هر گذری
خبر نبود از خبری
نه زنده بود زندگی
نه مرگ را بود اثری
نه ارزش گلایه ای
نه فرصتی به چاره ای
چه میتوان دوا نمود به قلب پاره پاره ای

از هیچ راه افتادم دلو به جاده ها دادم
از یاده همه رفته سردرگم و آشفته

نه در گذرگاه کسی
نه جنبش خار و خسی
نه پر زدن در قفسی
نه منتظر همنفسی
گفتم از چه میترسی
آخرش یه راهی هست
آخرش مگه رنگی
بدتر از سیاهی هست
بدتر از سیاهی هست

سهم دل ما این بود آلوده و بیهوده تا بوده همین بوده

نه روسفید پیش یار
نه سرفراز در دیار
ببین چگونه گم شد این
سواره عشق در غبار

راه افتادم و هی رفتم شاید دلم کمی واشه
به عشق ایکه یه جور امروز زود بگذره فردا شه
به امیدی که تا فردا نور امیدی پیدا شه
نظرات 1 + ارسال نظر
سارا جمعه 10 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 05:17 ب.ظ

مشکلی نیست محمد جان ناراحت نباش دلتنگی هم نکن انشا الله میاد میبینیش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد