-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 27 تیرماه سال 1386 22:20
نظر یادتون نره
-
کاش بگو یی یادت بخیر
شنبه 12 خردادماه سال 1386 23:43
هرگاه دفتر محبت را ورق زدی و هرگاه زیر پایت خش خش برگها را احساس کردی هرگاه در میان ستارگان آسمان تک ستاره ای خاموش دیدی برای یکبار در گوشه ای از ذهن خود نه به زبان بلکه از ته قلب خود بگو: یادت بخیر
-
بمیریم .... ؟
شنبه 12 خردادماه سال 1386 23:38
ابی تر از انیم که بی رنگ بمیریم از شیشه نبودیم که با سنگ بمیریم تقسیر کسی نیست تا اینگونه غریبیم شاید که خدا خواست که دلتنگ بمیرم
-
سوخخخخخخخخختم
شنبه 12 خردادماه سال 1386 23:35
-
دوستتتتتتتتتت دارم
شنبه 12 خردادماه سال 1386 23:35
ای تک سوار قلب من برای همیشه ....
-
دوستت دارم
سهشنبه 8 خردادماه سال 1386 23:17
اگر باران بودم آنقدر می باریدم تا دشتها و رودهای تشنه را سیراب کنم اگرگل بودم شاخه ای از گل تقدیم وجودت می کردم اگر اشک بودم به پایت می گریستم و اگر محبت بودم آهنگ دوست داشتن را برایت می خواندم ولی افسوس که بارانم و نه گل و نه اشک و نه محبت ولی هر چه هستم دوستت دارم
-
قدرت خدا
سهشنبه 8 خردادماه سال 1386 23:15
به خدایی که از صنایع او روی هر بوستان منقش گشت که مرا در فراق خدمت تو زندگانی چو مرگ ناخوش گشت
-
غم
سهشنبه 8 خردادماه سال 1386 23:14
مهم نیست که غم تا کجا ریشه دوانده، تا کجا افق تیره و تار می نماید، گره زندگی تا کجا تیره و تار است وبهم پیچیده، اشتباه تا کجاه بزرگ می نماید، درک کافی از عشق نو سداروی تمام اینهاست.... اگر تنها بتوانی چنانکه باید عشق بورزی شادترین و توانا ترین موجود در جهان خواهی بود
-
عشق چیست؟
سهشنبه 8 خردادماه سال 1386 23:12
عشق اگر روز ازل در دل دیوانه نبود تا ابد زیر فلک ناله مستانه نبو د نرگس ساقی اگر مستی صد جام نداشت سر هر کوی و گذر این همه می خانه نبود
-
زندگی زیبا
سهشنبه 8 خردادماه سال 1386 23:09
دلم میخواهد کوچه های دلتنگی تا در دنیا حسرت و غمی نباشد که تو را اندوهناک ببینم چرا که من و دل در کوچه های دلتنگی و غربت سالها قدم زده ایم تا تو را یافته ام و غربت راباسیل اشکهایم ویران کنم اینک میخواهم با تو از این کوچه های غربت خارج شوم
-
تولد دوباره
سهشنبه 8 خردادماه سال 1386 23:08
یه عمر عاشقونه برای تو میخونم دیوونه وار میخوامت فقط اینو می دونم تنگ غروب میشینم خدا خدا میکنم اسمتو نازنینم همش صدا میکنم نازتو بنازم اهای دختر خوشکل به تو می نازم چی باید صدات کنم تو که از بهترینی دوست دارم نگات کنم چونکه خوشکل ترینی آره تو بهترینی آره خوشکل ترینی
-
زندگی
سهشنبه 8 خردادماه سال 1386 23:06
زندگی شهد گل است زنبور زمان می خوردش آنچه می ماند به جا عسل خاطره هاست.
-
نامرد
پنجشنبه 3 خردادماه سال 1386 16:34
یادته اون روز بهم گفتی: وقتی خواستی گریه کنی برو زیر بارون تا کسی اشکتو نبینه!!! گفتم :اگه اونموقع بارون نبارید چی؟ گفتی:با ریختن اشکای تو اسمون هم گریش میگیره!!!! گفتم:۱ خواهش دارم گفتی:چی؟ گفتم: اونموقع منو ترک نکن!!!! حالا من دارم گریه می کنم.ولی اسمون نمیباره و تو هم اون دور دورا ایستادی داری بهم میخندی.خیلی...
-
تجربه
پنجشنبه 3 خردادماه سال 1386 16:32
یاد گرفتم که عشق.......... یاد گرفتم که عشق با تمام عظمتش سه ماه بیشتر نیست.یاد گرفتم که عشق یعنی فاصله و فاصله دو خط موازی است که هیچ گاه به هم نمی رسند.یاد گرفتم در عشق هیچ کس به اندازه ی خودت وفادار نیست و یاد گرفتم که هرچه عاشق تری : « تنهاتری!»
-
بگذار
پنجشنبه 3 خردادماه سال 1386 16:31
بگذار که در حسرت دیدار بمیرم!!!!!! در حسرت دیدار تو بگذار بمیرم!!!!!! دشوار بود مردن و روی تو ندیدن!!!! بگذار بدلخواه تو دشوار بمیرم!!!!!!!! بگذار که چون ناله مرغان شباهنگ!! در وحشت و انوده شب تار بمیرم!!!!! بگذار که چون شمع کنم پیکر خود آب دربستر اشک افتم و ناچار بمیرم!!!!!! میمیرم از این درد که جان دگرم نیست تا از...
-
دوری
پنجشنبه 3 خردادماه سال 1386 16:30
گریه ات از سر شوق خنده ات از ته دل نبود هیچ غروبت غمناک مرغک شب زده ، فریاد نکن که سحر نزدیک است
-
مسلک ما
پنجشنبه 3 خردادماه سال 1386 16:29
در مکتب ما رسم فراموشی نیست در مسلک ما عشق، هم آغوشی نیست مهر تو اگر به هستی ما افتد هرگز به سرش ، خیال خاموشی نیست
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 10 فروردینماه سال 1386 17:25
گفتی بمان می خواستم... اما نمی شد گفتی بخند بغز گلویم وا نمی شد گفتم که می ترسم من از سحر نگاهت گفتی نترس ای خوب من... اما نمی شد می خواستم ناگفته هایم را بگویم یا بغز می آمد سراغم... یا نمی شد. گفتی که تا فردا خدا حافظ ولی آه... آن شب نمی دانم چرا فردا نمی شد..
-
مشیری
دوشنبه 28 اسفندماه سال 1385 21:13
من سکوت خویش را گم کرده ام لاجرم در این هیاهو گم شدم من که خود افسانه می پرداختم عاقبت افسانه مردم شدم ای سکوت ای مادر فریاد ها ساز جانم از تو پر آوازه بود تا در آغوش تو در راهی داشتم چون شراب کهنه شعرم تازه بود در پناهت برگ و بار من شکفت تو مرا بردی به شهر یاد ها من ندیدم خوشتر از جادوی تو ای سکوت ای مادر فریاد ها گم...
-
تا تو رفتی
دوشنبه 28 اسفندماه سال 1385 21:13
تا تو رفتی این دل من بی تو تنها مانده است آتشی زین کاروان رفته بر جا مانده است روزها بگذشت و من در شوق دیدارم هنوز منتظر چشمم به بازیهای فردا مانده است طاقت بار فراقت بیش از اینم مشکل است همتی کاین رهرو کوی وفا وا مانده است روز و شبها با خیالت گفتگوها کرده ام زنده مجنون با امید عشق لیلا مانده است شوق دیدار تو بر این...
-
بهترین شعر
دوشنبه 28 اسفندماه سال 1385 21:12
ب ی تو، مهتاب شبی ، باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم شدم آن عاشق دیوانه که بودم در نهانخانة جانم ، گل یاد تو درخشید باغ صد خاطره خندید، عطر صد خاطره پیچید : یادم آمد که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی...
-
زندگی
دوشنبه 28 اسفندماه سال 1385 21:05
چون گل سرخی است پر از برگ و پر از عطر و پر از خار یادمان باشد اگر گل چیدیم عطر و خار و گل و برگ همه همسایه دیوار به دیوار همند...
-
دلتنگی
دوشنبه 28 اسفندماه سال 1385 21:02
واسه منی که دلتنگم از زندگی دلگیرم بهتره سفر کردن وگرنه اینجا میمیرم در گذر از هر گذری خبر نبود از خبری نه زنده بود زندگی نه مرگ را بود اثری نه ارزش گلایه ای نه فرصتی به چاره ای چه میتوان دوا نمود به قلب پاره پاره ای از هیچ راه افتادم دلو به جاده ها دادم از یاده همه رفته سردرگم و آشفته نه در گذرگاه کسی نه جنبش خار و...
-
قانون عشق
دوشنبه 28 اسفندماه سال 1385 21:01
یک پسر با یک نگاه از یک دختر خوشش میاد ... و عشق از طرف اون شروع میشه ... تا جایی که زندگیش رو پای عشقش میذاره ... اما دختر باور نمیکنه ... چون یک چیزهایی دیده و شندیده ... تا دختر میاد پسر رو باور کنه ، پسر دلسرد و خسته میشه ... میره با یکی دیگه ... بعد که دختر تازه تونسته پسر رو باور کنه میره طرفش ... اما پسر رو با...
-
دیوانه
دوشنبه 28 اسفندماه سال 1385 20:59
اگر بگریم گویند که عاشق است اگر بخندم گویند که دیوانه است پس می گریم و می خندم که بگویند یک عاشق دیوانه است
-
نگاه اول
دوشنبه 28 اسفندماه سال 1385 20:58
نخستین نگاهی که ما را به هم دوخت نخستین سلامی که در جان ما شعله افروخت نخستین کلامی که دل های ما را به بوی خوش اشنایی سپرد و به میهمانی عشق برد پر از مهر بودی پر از نور بودم همه شوق بودم همه شور بودی چه خوش لحظه هایی که دزدانه از هم نگاهی ربودیم و رازی نهفتیم چه خوش لحظه هایی که "می خواهمت" را به شرم و خموشی گفتیم و...
-
پرنده
دوشنبه 28 اسفندماه سال 1385 20:57
همچون پرنده که با شکوه به پرواز در می آید بال می گشاید و پرواز کنان می گذرد... آدمی رانیز هوای پرواز در سر است تا دور شود راهش را بیابد ودر آرامش به جستجوپردازد همچون پرنده که بر زمین می نشیند بال جمع می کند دانه بر می چیند به تور صیاد ودام خطر می افتد آدمی نیز باز می گردد آماده تا خود را به زندگی و تقدیر خویش سپارد"...
-
فریدون مشیری
دوشنبه 28 اسفندماه سال 1385 20:56
اثرجاویدان فریدون مشیری: ماه وسنگ اگر ماه بودم به هرجا که بودم سراغ تورا از خدا میگرفتم... وگرسنگ بودم به هرجا که بودم سر رهگذار تو جا میگرفتم اگر ماه بودی به صد ناز شاید شبی برلب بام من می نشستی وگر سنگ بودی به هرجا که بودی مرا می شکستی مرا می شکستی …
-
شب باران
دوشنبه 28 اسفندماه سال 1385 20:55
مرا در زیر آن باران سیل آسا درآن باران سیل آسای پاییزی که اول بار مهر را احساس کردم به یاد آر ای تمام مهربانی.... و اکنون پاییزی دگر در راه و من امروز به امید شبی هستم که بارانی ببارد تا که شاید تو از این باران مرا در یاد خود آری به امید شب باران به امید شب باران....
-
شعر عاشقانه ابدی
دوشنبه 28 اسفندماه سال 1385 20:53
شعر عاشقانه ابدی اگر برای تو شعری عاشقانه بخوانم این شعر تا ابد با تو خواهد زیست حتی وقتی که من دیگر نباشم یا وقتی که دیگر میان ما عشقی نباشد شعر عاشقانه بیشتر از آدمها می ماند عاشقانت تو را ترک میگویند اما شعر عاشقانه همیشه با تو خواهد بود پس بگذار برایت شعری عاشقانه بخوانم شعری از اعماق جان که مرا به یاد تو آورد......